من!
سلام من یه دختر 25 ساله هستم. موفق در زمینه های کاری و تحصیلی، تقریبا همیشه ممتاز. در حال حاضر دانشجوی فوق لیسانسم و با تلاش به بیش تر آرزوهام رسیده م.
اما در زمینه ی روابط عاطفی با جنس مخالف ناموفق بوده م.همیشه انتخاب های بسیار غلطی می کردم و البته، از اون جایی که از نظر شخصیتی هم خیلی حساس و شکننده هستم زیاد ضربه خورده م. (من هنرمند هستم و گاهی فکر می کنم همین شکست ها باعث پیشرفت من در هنر بوده! با هر غلیان احساسات سیل شعرها و متن ها هست که می نویسم و نقاشی هایی که می کشم و گاه با پیانو آهنگ می سازم برای معشوق...).
از خانواده ی تقریبا مرفه و روشن فکری هستم که بهم اجازه ی همه کار داده ند و همیشه دستم رو باز گذاشته ند.اجازه داده ند هر کاری،کلاسی،هنری،زبانی که دلم خواسته انجام بدم و یاد بگیرم. همیشه تشویق و حمایتم کرده ند و البته منم همیشه حرف شنوی خانواده بودم و کاری کردم که از هیچ یک از زحماتشون پشیمون نشند.اینا رو نمی گم که از خودم تعریف کنم، فقط فکر می کنم برای گرفتن مشاوره باید اطلاعاتی بیشتر از سن و جنسیتم در اختیار مخاطبینم بذارم...
خودم یکی از علت های ناموفق بودنم در روابط عاطفی رو بی تجربگی می دونم. بله ما در کشوری مسلمان و با فرهنگ خاورمیانه ای هستیم ولی در نظر داشته باشین که من در خانواده ای غیرمذهبی-مدرن با تفکری اروپایی بزرگ شدم. همبازی های دوران کودکیم خارجی بودند و به مدرسه ای می رفتم که همه دخترها از 14 سالگی دوست پسر داشتند و اون موقع براشون-برامون خیلی عادی بود. ولی من شخصا تصمیم داشتم که تا ورود به دانشگاه با پسرها رابطه ای نداشته باشم و دنبال این چیزها نرفتم.رمان های آبکی که دخترها در سنین نوجوانی می خونند هم مزید بر علت شده بود که حتی کمی نگاهم نسبت به جنس مذکر منفی بشه.ولی در دانشگاه یاد گرفتم با جنس مخالف صلح کنم و حتی عشق بورزم. اما شروع عشق ورزی همان و انتخاب های اشتباه همان...کسانی که خانواده های ازهم پاشیده داشتند، برخلاف من مذهبی بودند، محدودم می کردند، و شاید جز یک هنر،در هیچ موردی با من وجه اشتراک نداشتند.
قدیم برای من ثروت کوچک ترین اهمیتی نداشت و فقط عاشق پیشگی برام مهم بود.ولی بعد از ازدواج خواهرم با کسی که وضع مالی جالبی نداشت، و این که شاهد بودم تمامی هزینه های عروسی و شروع زندگی شون به پدر و مادرم تحمیل شد نظرم رو عوض کردم. من گرچه در زمینه ی شغلی و تحصیلیم موفقم ولی تقریبا هیچ پولی در نمیارم، کلا از هنر واقعی پولی درنمیاد (مگر اینکه وارد بخش بازاری هنر بشیم که در جامعه هنری خیلی افت داره،و از بحث ما هم خارجه). من مدلی نیستم که از خانواده م پول بگیرم. البته می گیرم چون همون طور که گفتم از کارم پولی در نمیاد (از کارم حداکثر دویست تومن در سال در میارم!! باور می کنین؟!) اما سعی می کنم این مبلغ "پول توجیبی" رو به حداقل حداقل برسونم تا کم تر احساس "سربار خانواده بودن" بکنم.و همیشه ی خدا در حال صرفه جویی ام تا دستم جلوی خانواده دراز نباشه. دلم نمی خواد بین دوستام یه بچه پولدار و لوس و ننر به نظر بیام. همین جوریش به خاطر موقعیت و امکاناتم کلی مورد حسادت همکلاسانم هستم و نمی خوام بیش تر بشه.
شاهزاده با اسب سفید!
حالا در 25 سالگی تقریبا می دونم از یه رابطه چی می خوام. شاید مسخره به نظر برسه ولی من عادت یادداشت برداری رو حتی در مورد این جور چیزها هم رعایت می کنم.فهرستی نوشته م و با خودم قرار گذاشته م تا کسی این خصوصیات فهرست شده رو نداشته باشه بهش نگاه هم نکنم.منظورم خصوصیاتی هست که بشه در ابتدا بیان کرد،مثل تحصیلات،وضعیت سربازی، خانواده و... چون ویژگی های اخلاقی فقط با رفت و آمد و شناخت بیش تر به مرور خودشون رو نشون می دند.حالا به تازگی کسی پیدا شده که از 19 ویژگی مورد نظر من 15 تا براش صادقه. اون چند مورد باقی مونده هم چیزهاییه که من هنوز نفهمیدم داره یا نه(ممکنه اوناروهم داشته باشه و من هنوز نمی دونم).اما من کمی در موردش نگرانم.
حالا چرا نگرانی؟خب این آقا به شدددت ثروتمنده. از نظر تحصیلی و سطح خانوادگی و روشن فکری مثل خانواده ی خودم هستند. خانواده هامون هم از قدیم همدیگه رو می شناسند و خوششون میاد. همین طور از نگاه اعتقادی هم شبیه هستیم.اما این ثروت منو نگران می کنه. البته که ثروت رو دوست دارم،کی بدش میاد؟! ولی نکته اینه که گرچه خودم در رفاه و ناز و نعمت بزرگ شده م، اما اصلا آدم مادی نیستم. یک کاغذ دستخط کسی که دوستش دارم به اندازه ی یک هدیه ی گرون خوشحالم می کنه،حتی بیش تر. در گفتگوها همیشه از صحبت درباره مادیات دوری می کنم. اما این شخص خیلی از مادیات حرف می زنه.سعی کردم بهش نشون بدم که برای من مادیات اون قدر ها هم مهم نیست، که نخواد به صرف ثروت منو تحت تاثیر قرار بده.مثلا گفته م که من اصلا اسم ماشین ها رو نمی دونم و از هیچ چیزی در مبحث ماشین سر در نمیارم (واقعا همین طوره.از بس گفته ن دخترها آهن پرستن دقیقا به عکسش عمل کرده م). یا وقتی درباره چیزهای رقم بالای کاریش حرف می زنه خیلی عادی نگاهش می کنم و در سکوت تایید می کنم (هیچ هیجانی از خودم بروز نمی دم).
نگرانیم از اینه که من با اخلاقی که دارم، نمی تونم به اندازه ی اون از چیزهای مادی مایه بذارم. مثلا اگه چند بار اون منو به رستوران های گرون قیمت دعوت کنه، من نمی تونم اونو به رستورانی در همون سطح دعوت کنم.(اصولا هنرمندان هم جاهای ارزون تر و هنری رو ترجیح می دن به فضاهای لوکس). خوشم نمیاد به خاطر کم نیاوردن از خانواده پول توجیبی بیش تری بگیرم (گرچه خود خانواده هرگز مخالفتی ندارند و دست و دل بازند.) یا مثلا وقت نداشتیم که برای هم عیدی بخریم،و حالا قرار گذاشتیم بهم عیدی بدیم. بهم گفته که سفارش داده اسمم رو روی چیزی بنویسند (لابد جواهر!) ولی من فقط یه بسته گوش ماهی گرفته م، همراه با کارت دست ساز خودم و شعری که خودم نوشته م. هنوز هدیه هامون رو بهم ندادیم ولی من نمی دونم آیا وقتی اینا رو بهش بدم آیا به جنبه ی معنویش توجه می کنه یا نه؟ آیا این که کارت رو من خودم ساخته م،شعر رو خودم براش نوشته م، براش ارزش داره؟؟ یا ممکنه فکر کنه من یه بچه پولدار خسیسم؟! یا موقع خریدن بسته ی گوش ماهی، به دلیلی فکر کرده بودم براش جنبه ی نوستالژیک داشته باشه...
یک بار در مورد عدم علاقه م به پول توجیبی گرفتن از خانواده باهاش صحبت کردم.خواهرم سرزنشم کرد و گفت این طوری مثل گداها به نظر میای که به خاطر پول به یه پسر چسبیده! واقعا آیا اشتباه کردم؟؟ چی کار کنم که براش سو تفاهم نشه؟
یک نکته ی نگفتی:پسر داغ! دختر داغ تر!
همون طور که گفتم من اصلا مذهبی نیستم.خیلی از عقایدم اصلا با چیزهای رایج مملکت همخونی نداره. همیشه آزاد بوده م و اجازه نمی دم هیچ قانونی یا حتی هیچ کسی آزادیم رو ازم بگیره. برام دوستان خانم و آقا خیلی فرقی ندارند و با همکارانم صمیمانه و البته با احترام برخورد می کنم... از باکرگی اجباری این مملکت متنفرم اما خودم باکره هستم. نه به خاطر چیزهایی که دین یا آقابالاسرها می گن،نه. من در عمل کار واحدی رو به دلیل دیگه ای انجام می دم. من باکره هستم چون هنوز کسی رو در حدی ندیدم که بخوام این بخش از وجودم رو باهاش تقسیم کنم.و این که متاسفانه پسرهای ایرانی هم حد وسط سرشون نمی شه. یا باهات حتی دست هم نمی دند،یا فکر می کنند اگر تو دست می دی لابد حاضری ************ کامل هم داشته باشی و بهت می گن فاحشه! این برای من همیشه مایه ی ناراحتی بوده چون... من خیلی آدم داغی هستم! (ببخشید گفتن این مساله به مشاور ایراد نداره که،داره؟!) یکی از چیزهایی که هم که باعث ناراحتی من در روابط قبلی می شد همین بود. من آدم داغی هستم و داشتن عشق بازی (و نه ************!) برام خیلی مهمه،تقریبا یکی از فاکتورهای مهمه برام. و از قضا همیشه کسانی میومدن تو زندگیم که یا حد وسط نداشتند، یا خجالتی بودند یا مذهبی.و من رو پس می زدند و این موضوع همیشه خیلی برام سنگین و برخورنده بوده. (چون منو نمی بینید ناچارم توضیح بدم.ظاهرم طوریه که هرگز آدم به فکرش نمی رسه کسی دست رد بهم بزنه!فک کنم جزو افرادی باشم که اگه از رابطه جنسی با شوهرم رضایت نداشته باشم طلاق بگیرم.)
باری،این شاهزاده ی ثروتمند،از قضا خیلی مرد داغی هم هست.به تازگی اولین هم آغوشی زندگیم رو باهاش داشتم و هر دو خیلی راضی بودیم. قبلش برای آقای شاهزاده نظرم رو در مورد عشق بازی حد وسط که به ************ نمی رسه توضیح دادم و اونم درک کرد.و در عمل هم همین کارو کردیم.می دونم در ایران عادت نداریم از یه دختر ازین حرفا بشنویم ولی شرمنده! من نویسنده بی پروایی هستم. واقعا بعد از هم آغوشی مون احساس می کنم به تعادل و آرامش روحی رسیده م.دختر 25 ساله ای که همیشه خواهان رابطه ی داغ بوده و هرگز نداشته به آرامش می رسد! راستی این آقا ده سال از من بزرگ تر هست،35 ساله. (انتخاب های غلط قبلی من یا همسن خودم بودند یا حداکثر سی ساله.به نظرم آقایون خیلی دیر به بلوغ فکری و توانایی مدیریت رابطه می رسند.دلم می خواد با کسی باشم که به پختگی رسیده باشه).من به شدت آدم پرشیطنتی هستم که همیشه در حال خندوندن دیگرانه.خوشبختانه آقای شاهزاده هم مثل خودم پرشیطنته اما به گفته ی خودش در محیط کار به شدت جدی و بداخلاقه...ناگفته نماند که هر دو نیمی از زندگی مون در ایران و نیمی دیگه رو خارج از ایران زندگی کردیم و می کنیم.
این ها چیزهایی بود که فعلا به نظرم رسید تا با شما در میون بذارم.می دونم خیلی از چیزهایی که گفتم با رسومات جامعه ی ما فرق داره، اما خواهشمندم پیش از پاسخ و مشاوره، کمی سعی کنید از دریچه چشم من نگاه کنید. دلم نمی خواد دوباره در انتخابم اشتباه کنم و تصمیم دارم این جا باهاتون مشورت کنم. ببخشید از طول و تفسیر زیادم ولی شرایط خاص توضیحات بیش تری می خواد.فعلا سوالم اینه که در مورد ثروت باید چطوری با این آقا برخورد کنم.در موراد دیگه هم هر نظری دارید می شنوم (می خوانم!)